مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ساعت هجر تو را لحظۀ پایانی نیست در تنِ بی رمـقِ ثـانـیـهها جانی نیست شهر در حسرت فانوسِ سحر میسوزد سالیانیست که این کوچه چراغانی نیست دشتِ چشمم به بیـابانشدنش خو کرده خاکِ خشکـیدۀ من تـشنۀ بارانی نیست پیـرها در طـلـب دیـدن تو کـور شـدند عُمر رفت و خبر از یوسفِ کنعانی نیست میکُـشد آخـرِ سر زخـمِ فـراقـت ما را درد عشاق تو را نسخۀ درمانی نیست آنکه دلخوش به هوسهاست، خرابت نشود کـاخ اَمـیـالِ دلـم لایق ویـرانـی نیـست تو به فکر همه وُ ما همگی فکـر گـناه به خداوند که این رسم مسلمانی نیست من، سرافکـندهتـرین سیـنهزنِ فاطمهام هیچ رنجی بهعلی رنجِ پشیمانی نیست سخـت دلـتـنگ تمـاشایِ ضریح نجـفـم مثـل ایـوانِ طلایِ پـدر، ایـوانی نیست لب من را برسـانـیـد به انـگـورِ عـلـی بـادهای در حَدِ این بادۀ سلطانی نیست کاشکی روی سرم دست نوازش بِکِشی وقت اینکه ز گدا روی بگردانی، نیست " گرچه آلوده ولی مال حسیـنیم همه " نزدِ ما بهتر از این تشنه که خواهانی نیست جان آن کشتۀ بیغُسل و کفن، زود بیا دیر شد آمدنت، فرصت چندانی نیست چـوبهـا در دل تـاریخ شهـادت دادنـد خیزران خوردهتر از او، لب و دندانی نیست |